پارت پنجاه

زمان ارسال : ۱۱۱ روز پیش

_اواخر همه‌ش بحث و دعوا بود. بعدم که لیا رفت.

جام خالی تانیا را از دستش گرفت و افزود:

_صورتت ملتهبه. دیگه نخور!

سپس به چند صندلی خالی در گوشه‌ی سالن اشاره کرد.

_بشینیم؟

تانیا بدون پاسخ دادن، همراهش شد.

سرش ا ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید